۱۳۸۶ دی ۲۸, جمعه

آخرین اخبار علوم پایه


تهديدات اسامه بن هارپر

اسامه بن هارپر در يک نوار ويديويی که به شبکه ی 1098 فرستاده بود اعلام کرد که به زودی حملات جديدی را بر عليه دانشجويان آغاز می کند
او گفت " يه بار جستی ملخک ..دو بار جستی ملخک .... " او به خاصه انگشت تهديدش را طرف خرخونها گرفت ، که البته طبق معمول اين دنيا و به علت هميشه مظلوم بودن اونايی که خرخونی را کاری ناعادلانه می دانند انگشت اتهامش سرانجام تنها اين هميشه مظلومان تاريخ را هدف گرفت ، او در پايان نوار اعلام کرد "منتظر امتحانات ترم بعد باشيد "

در ادامه ی دادگاه رسيدگی به جرايم بيوشيميايی :

قاضی دادگاه رسيدگی به جرايم بيوشيميايی گفت : ما متهمين را از هر رده ای که باشند ، اعم از دانشجو و استاد و سردبير و غيرو به مجازات خواهيم رساند ، او اعلام کرد که همه بايد در برابر دادگاه پاسخ گو باشند ، او اين چنين ادامه داد احسبو حسابکم قبل از اين که به حسابتون برسيم و حالتون راجا بياوريم. در پايان خاطر نشان کرد " مطمئن باشيد پروتئين های بيت المال را باز خواهيم ستاند ." ( قبل از اظهارات او سگارو با نشان دادن ترازوی عدالت فرياد زد : اين علامت قاضی بزرگه ، احترام بگذاريد )


تکذيب خبر واردات صندلی اساتيد

وزير امور تدريس و اساتيد دانشگاه ديروز در يک نشست خبری ، خبر آزاد شدن واردات صندلی استاد را تکذيب کرد . وی اعلام کرد تنها تعداد محدودی صندلی خوشگل . رشيد و بلند بالا به منظور رفاه اساتيد محترم و تکيه زدن ايشان بر جايگاه رفيع و از مهمتر به خاطر هر چه بهتر برگزار شدن کلاسها ، از خارجه وارد شده است .
او در ادامه اعلام کرد که وزارتخانه ی امور تدريس و اساتيد در برنامه ی پنج ساله ی هفدهم تمام روستا های کشور را به کتابهای هارپر و گايتون و اسنل و ... مجهز خواهد کرد.


عمليات شهادت طلبانه


دو نفر از دانشجويان با انجام عمليات شهادت طلبانه و رفتن به ميان خطوط ارتباطی-امتحانی دشمن اقدام به تقلب کردند هنوز از تلفات اين اقدام خبری در دست نيست ، هيچ گروهی رسماً مسئوليت اين عمليات را به عهده نگرفته است.

اندر باب کشیک های دانشجویی

اندر باب کشیک های دانشجویی صحبت زیاد هست. قبل از هر چیز یه کشیک دانشجویی را تعریف می کنم:

کشیک دانشجویی واقعه ی تخیلی است که به طور رسمی حدود چهار ساعت در بعد از ظهر یا عصر اتفاق می افتد.

گرچه به طور غیر رسمی کشیک دانشجویی با نرخ هایی بین 15 دقیقه تا 4 ساعت سپری می شود که کاملا وابسته به مرحمت رزیدنت محترم کشیک است. در طول مدتی که کشیک در جریان است، تعدادی دانشجوی پزشکی در محوطه کشیک (که معمولا اورژانس است) ول می گردند. آنهایی که خیلی "جل" هستند و ادعا دارند که چیزی قراره یاد بگیرن فقط توی دست و پا هستند. و به همین خاطر رزیدنت دوری این "پیله" های دانشجویی را ترجیح می دهند. اینترن ها هم که اصولا حسابی کفری می شوند از این که مشتی دانشجوی الاف، بی کار و ول را می بیننند و اساسی چشمشون در میاید. در طول مدت کشیک در صورتی که صندلی موجود نباشد که معمولا نیست، دانشجویان عزیز بر روی تخت مریضان جلوس کرده و از ماجراهای دنیوی و اخروی خود صحبت می کنند که معمولا با خنده زیاد و کدورت خاطر فک و فامیل بیماران همراه می شود. در پایان کشیک نیز دانشجویان بی آن که کلمه ای از طبابت یاد گرفته باشند. لقای کشیک را به عطایش بخشیده و به سمت خانه پر می کشن که گویی در اورژانس میخ در پایشان (یا هر جای دیگرشان) می کرده اند

در همین زمینه مهمترین تکنیکی که کشیک دانشجویی به دانشجویان می آموزد، تکمیل فن مهم و ارزشمند "دودره بازی" است. در این راستا دانشجویان در فن پختن رزیدنت و گرفتن امضا بسیار ماهر می شوند که البته فنی ارزشمند برای دوران اینترنی و طبابت است. رزیدنت ها نیز اغلب همکاری لازم را در این زمینه به عمل می آورند زیرا که آنها خود اغلب پیش از این دانشجو بوده اند و به درد دانشجو بودن آشنا هستند. گرچه تعدادی از رزیدنت های عزیز نیز هستند که گویا هیچ وقت دانشجو نبوده اند و مستقیم رزیدنت شده اند. این عده بسیار گنده دماغ تشریف دارند و اصولا به همین خاطر سر و کله زدن با آنها بسیار سخت و امری تیمی و دقیق است. البته اتندینگ محترم نیز اغلب دوران دانشجویی یا نداشته اند و یا اگر داشته اند بسیار نمونه بوده اند و همه به طور زاید الوصف از نهایت فعال بودنشان در دوران دانشجویی صحبت می کنند که اغلب با آنچه که ما اکنون از ایشان می بینیم تضاد دارد.

کسانی که در امر کشیک دانشجویی بسیار ماهر می شوند و خیلی پیشرفت کرده اند، کسانی هستند که در کشیک به هیچ وجه حضور نیافته و بعد ها! با یافتن رزیدنت محترم مربوطه از وی امضا می گیرند. البته الحق تعدادی از رزیدنت ها بسیار در این زمینه ها "ماه" هستند و نه تنها امضا می دهند بلکه از حضور قدرتمند و دهن پر کن دانشجویان در کشیک مراتب تشکر را به عمل می آورند.

به هر حال کشیک دانشجویی امری بسیار کمر شکن است که چهار ساعت (و یا کمتر) طلایی از زندگی یک دانشجو که می توانست به خواب، الافی، و یا خدای ناکرده درس خواندن سپری شود را هدر می دهد! در این راستا جای دارد تا ناخنکی به طرح محترم اکسترنی نیز بزنیم که همین خیمه معیوب را بر سر کل دوران استاجری می خواهد بکشد. ضمن تشکر از مسئولین محترم این طرح، از تلاش ایشان در جهت هر چه کمتر مفید شدن دوران دانشجویی تشکر می کنیم.

۱۳۸۶ آذر ۲۷, سه‌شنبه

اندر باب برنامه های فوق برنامه صحبت زیاد هست. والا این یکی دو تا برنامه ای که من دیدم نه خیر داشتن نه برکت. با این حال همه واسش سر می شکنن. که از ندانی است که گر بدانی نخواهی. یه امتحان که توش می گیرن همچین می کنن که صاب برنامه و برگزار کننده و شرکت کننده خجالت بکشه از این وضع. اگه نمی خوای بخونی و علاقه نداری چرا امتحان می دی؟ و آبرو همه چیو با هم می بری

چند بیتی از کریپتون

عزیز کرک فروشی چند بیتی مرقوم فرموده بودند در باب کریپتونیت که در اینجا بیاوردیم


ستایش بر این خلق خوش ذوق خویش
هنر میچکد کاو از انگشت و ریش
کریپتو... چو یاقوت غلتان بود ای رفیق
چو دیدید جایی بیارید پیش .

۱۳۸۶ آذر ۲۵, یکشنبه

هفت خوان من، کامران و کامبیز



"ببخشید از کجا از دیار بیرون می روند؟"

"سراسیمه یا آرام؟"

"والا نمی دونم از این آقایون بپرسیند که می خواهن به مازندرانم کنن"

"به هر حال...دو راه هست..یکی بس طولانی٬ به قدر سالیانی ز عمر و سراسر مناظر قشنگ و چایخانه و پلوخانه و مهمانخانه...یکی نیز هست به هفت روز...پر ز خطر...که هست خیلی بد مسیر و نیست اصلن تاکسی خور"

........همراهانم مرا به همراهیشان می کشند...و من در آن حال سر برگردانده و خندان داد می زنم "ممنون رفیق

"رفقا به کدوم ور می شویم؟ به نظر من به راه طولانی بشویم حال و هوایی عوض شود..."

...رفقای خیک و بی تفاوتم (کامبیز و کامران) اما به راه کوتاه رفتند...زیاده کار داشتن و باید زود به دیارشان باز می گشتند

شب اول که اطراق کردیم به کنار شیری در اومدیم...شیر آبی بود هنری که گمونم لویی هفدهم به افتخار ماری آنتوانت ساخته بود ولی به معشوقه اسپانیایی اش تقدیمش کرده بود...کپیده بودیم... که از شیر صدا برخاست...شیر از بس دست روزگار باز و بستش کرده بود٬ هرز رفته بود و چکه می کرد و چکه اش اعصاب منو و همراهان قلدرمو می نوردید! واسه همین کامبیز ضربتی بر سرش زد و واسه همیشه خاموشش کرد. کامران به اعتراض گفت

چنین گفت که ای کامبیز ناهوشیار

که گفتت که با شیر کن کارزار

به روز دوم راه که رسیدیم...جاده ای بود بس دراز و بیابانی...اما ما را سوار بر رخش (لندرور) رفیقان قلدرمان آه نبود...اما رفیقان ما که در کوچه پس کوچه های شهر بنزین هایشان را به منظور الواتی سوزانده بودند و در کارتشان به قدر چکه ای نیز سوخت نبود...بس نگران بودند و دست به دعا شدند

چنین گفت "که ای داور دادگر

همه رنج و سختی تو آری به سر

گر ایدون که خشنودی از رنج من

بدین گیتی آکنده شد کارت سوخت من

در این خوان درمانده بودیم که به ناگه عزیز بنزین آزاد فروشی رسید و به قیمت خون بابایش ما را از این گرفتاری آزاد کرد. بس همه شادی کردیم و شکر گفتیم. کامران به ضربتی گوری به دام انداخت و جای شما خالی کباب پر کلسترولی نوش کردیم و خفتیم تا دگر روز

به شب سوم٬ تشویش به دلم افتاده بود که خبری است. قلدران را به تلاشی از خواب ناز بیدار کردم و آنها بر من نهیب زدند که بکپم. که به ناگه

بغرید باز گودزیلای دژم

همی آتش افروخت گفتی به دم

گودزیلا نعره کشان آمد و به ژاپنی کلماتی بگفت که گویی به مادر کامبیز مربوط بود٬ کامبیز سراسیمه ز جا جست و به فریاد گفت

چنین داد پاسخ که من کامبیزم

زیر دستان ننه ام از همه سرترم

ببینی ز من دستبرد نبرد

سرت را در آرم هم اکنون به گرد

گودزیلا خنده ای بکرد و قمه بر کشید که ملت جمع شدند و به سلام و صلوات راهی شدیم

به چهارمین روز به گوشه ای در آمدیم خوش رنگ و لعاب با چراغهای نئونی و وسوسه های بسیار! هر چه کامران نجابت کرد من و کامبیز لجاجت کردیم و عاقبت به آن گوشه در آمدیم. خنیاگر و جادوگر و جن و پری همه در آنجا جمع بودند و ما نیز جزو پریان شدیم. که عزیز خنیاگری کامران را به پهلو نشست

بر کامران آمد پر از رنگ و بوی

بپرسید و بنشست نزدیک اوی

و بس مشغول بودند که کسی ندا داد که این خنیاگر ایدز دارد کامران صحبتی را به مادر خنیاگر نسبت داد و بدین سان از آنجا بشدیم

پنجمین روز را همراهان قلدر من به انتظار "اولاد" نامی ماندند که بیاید و راه بلدی کند٬ اما گویا می شب پیش و بساط صبح کاری بود و اولاد٬ لقای کامران و کامبیز را به آنجای اولادشان سپرده بود و در خواب بود. کامران و کامبیز که گویا از راز مادران خیلی ها خبر داشتند٬ صحبتی را نیز به مادر اولاد نسبت دادند و در راه بشدیم

به روز ششم٬ به قرارگاه ارژنگ نامی در آمدیم که با کاووس نامی گردنه گیری می کردن٬ راه بر ما سد کردن و هر چه رفقای من قلدری کردن٬ آنها بیش از آن کردن و عاقبت لخت و عور راهی خوان دگر بشدیم٬ و من رفقایم را به امید می خواندم

و گر یار باشد خداوند هور

دهد مر ما را اختر نیک روز

همه بوم و بر باز یابیم و تخت

به بار آید آن خرمالو درخت

که به ضربتی پشت دستی از کامبیز به ناچار لب ورچیدم

رفتیم که به خان هفتم بشویم که گفتند راه کندوان باز شده است و ما به تونل شدیم و روز هشتم

به هشتم نشستند بر زین همه

جهان جوی و گردنکشان و رمه

همه بر کشیدند گرز گران

پراکنده در شهر مازندران

در مازندران به کمک آن همراه همیشگی (کارت اعتباری) به ویلایی شدیم و بساط عیش و نوش به راه کردیم و جوانی و الواتی بسیار کردیم و شکر بسیار نیز

که ای دادگر داور کارساز

تو کردی ما را در جهان بی نیاز

تو دادی ما را دست بر جامه دان

سر بخت پیرم تو کردی جوان

۱۳۸۶ آذر ۱۴, چهارشنبه

اندر باب ماده ای به نام "کریپتونیت"!


عجیب است که تن "سوپرمن" را به کریپتونیت می نواختند و این "سوپر من" را خوش می آمد. گران مرتبه ای از ولاد فرنگ٬ حضرت عالیه "کاپلان" در این باب صحبت ها فرموده اند که اندر ادب فارسی در نمی آید. به هر حالت گویا این کریپتونیت هر چه هست به تن آدمی خوش می آید! و این را "بت من" و "رابین" و هم چنین "یوگی" و دوستان نیز تصدیق کرده اند.


کنجکاو گشتیم که کمی از این کریپتونیت استفاده کنیم که شاید تاثیری بیش از این لامصب قرص و نوع دیگر!! ناپروکسن بر تن رنج کشیده مان داشته باشد. از طبیب سراغش را گرفتیم با نسخه ای به عطاری حوالتمان کرد. به عطاری در آمدیم٬ ابراز بی اطلاعی کرد. سرانجام پرسان خدمت عزیز کرک فروشی روانه شدیم که گرچه خود این قلم در اسباب خود نداشت٬ نشانی از کاسب محترمی در ناصرخسرو مرحمت کرد که ما خدمتشان رسیدیم. ایشان عرض کردند که این "کریپتونیت" دارند و از اتفاق جنس اعلی دارند که حضرت "دکتر ایکس" از سفرهای مشترکشان با "چهار تن اعجاب آور" که گویا از نوادگان سندبادند٬ با خود آورده اند.


به مقدار موجودی جیب تنبان و پیراهن و کت و جوراب٬ کریپتونیت خریداری نمودیم که به علت فی بالای جنس تنها به اندازه یک "تیغ"! نصیبمان گشت. استفاده فرمودیم٬ فایده ای نکرد. تنها سوزشی نافرم فرا گرفتمان که چند روزی ما را ز پا انداخت. به هر حال گویا این "کریپتونیت" تنها اهل "سوپر قهرمانان" را خوش می آید و به تن ما نمی سازد!


------

پست نوشت! - در صورتی که عزیزی در باب این که "کریپتونیت" چه هست، سوالی دارد، شما را ارجاع می دهیم به محضر جناب ویکی پدیا که در نشانی زیر مرقوم است:

۱۳۸۶ آذر ۱۰, شنبه

World AIDS Day